برخی افراد اعتقاد دارند که باید تحت هر شرایطی و به هر قیمتی که شده به ندای درون خود گوش فرا دهند و هرطور شده آن را اجرا کنند. این تصور خام باعث می شود فرد فکر کند کاری که قرار است انجام دهد به طرز وحشتناکی مهم است. و این باعث می شود شما خودتان و کارتان را بیش از اندازه جدی بگیرید و این از عوامل فروپاشی شخصیتی و عصبی شدن است.
شما می توانید حرفه تان را با عشق و حساسیت کامل دنبال کنید اما تمرکزتان همواره باید روی فعالیتتان باشد نه بر موفقیت نتیجه و خروجی. داشتن هدف های بزرگ ایرادی ندارد به شرط آن که فاصله ای معقول و منطقی را همواره با آن حفظ کنید. و چشم بسته ندای درونتان را دنبال نکنید.
آدم ها اغلب ادعا می کنند که چاره ای جز انجام دادن فلان کار را نداشته اند. این الفاظ رمانتیک به ظاهر خوشایند است ولی چیزی جز مزخرف نیست. مثلا یک برده در مصر چاره ای جز برده بودن نداشته ولی اگر امروزه کسی به شما گفت ندای درونش چاره ای برای او باقی نگذاشته، هرگز منطقی نیست. حتی اگر چیزی مثل ندای حقیقی هم وجود داشته باشد، مطمئنا دنبال کردن آن تحت هر شرایطی توصیه ی مناسبی نیست. مثلا کلاهبردارها و تروریست ها همه فکر می کنند که ندای درونشان را دنبال کرده اند و از کارشان راضی اند.
ندای درون شما چیزی نیست جز شغلی که دوست دارید اما توجه داشته باشید که خود را بر اساس مهارت هایی که دارید بسازید نه بر اساس حسی که نسبت به یک حرفه دارید.
برگرفته از " هنر خوب زیستن" کاری از " رولف دولبی"
نظرات کاربران