والدین بی کفایت

enlightenedوالدین بی کفایت


کودکان برای ادامه ی حیات و رشد خود نیازهایی ضروری دارند .

مانند غذا، لباس، سرپناه و امنيت. ولی اینها تنها نیازهای فیزیکی آنهاست. کودکان برای رشد سالم و تبدیل شدن به انسانی کارآمد، شاد، مفید، مسئول و مهربان، نیاز دارند که از لحاظ عاطفی مورد توجه و حمایت قرار بگیرند تا از عزت نفس و شخصیتی سالم برخوردار باشند. از نظر بسیاری از والدین نادان یا سمی، نیازها تنها در سطح فیزیکی خلاصه می شوند و چه بسا از اینکه برای فرزندشان جا و مکان و غذا فراهم می کنند بسیار به خود ببالند و بر سر آنها منت بگذارند، و جالب اینکه از نظر این افراد، وظیفه ی رشد روانی و پرورش استعدادها و قابلیتها همه عهده ی خود کودک است. در بسیاری از موارد می بینیم والدین از فرزند خود چیزی را طلب می کنند که هرگز به او نداده اند، مانند اعتماد به نفس،  توانایی گرفتن حقشان و آداب معاشرت صحيح، و چه بسا فرزندشان را بابت ناکارآمدی در برخی زمینه ها ماخذه يا تنبيه و تحقیر هم بکنند. بسیاری از این دست والدین حتی از استعدادها و علایق فرزند خودناآگاهند . یا مثلا استعداد او را در نقاشی مسخره می کنند چرا که آن را راه مناسبی برای پول در آوردن نمی دانند . از سایر حقوق طبیعی کودکان، برخورداری از والدینی است که مسئولانه فرزندشان را از اشتباهات و خطرات بازدارند بی آنکه او را مورد تنبیهات جسمی و روانی قرار دهند. و درنهایت، کودکان حق دارند که کودک باشند و کودکی کنند. آنها حق دارند بازی کنند و مسئولیتی به عهده شان نباشد. مسلما همچنان که بزرگ تر می شوند، والدین دانا با دادن مسئولیت هایی مناسب سنشان به آنها، البته نه مسئولیت و انتظاراتی که به قیمت کودکی نکردن آنان تمام شود، در مسیر رشد و پختگی کمک شان می کنند.کودکان تمام پیام هایی را که از جانب والدین به آنها می رسد، اعم از و کلامی و غیرکلامی، مانند اسفنج در خود نگه می دارند. آنها حرف های والدین خود را می شنوند، رفتارشان را می بینند و ناخودآگاه تقليد می کنند. از آنجا که کودکان دسترسی کمتری به دنیای بیرون دارند، آنچه در خانه و از والدین درباره خود و دیگران می آموزند برای شان حکم ها را پیدا می کند و نهادینه می شود.

والدین نخستین و مهم ترین الگو در شکل گیری شخصیت و هویت فرزندشان هستند به خصوص پدر برای پسر و مادر برای دختر با وجود همه تغییر و تحولاتی که به ویژه در بیست سال اخیر در نقش های والدینی صورت گرفته است ، باز هم مسئولیت و وظایف به همان صورت قدیم به قوت خود باقی است :

  • آن ها وظیفه دارند نیاز های فیزیکی فرزندانشان را برآورده کنند.
  • آنها وظیفه دارند کودکانشان را از آسیب ها و خطرها در امان نگه دارند .
  • آنها وظیفه دارند نیازهای عاطفی فرزندانشان اعم از عشق و توجه رابرآورده کنند.
  • آنها وظیفه دارند از کودکانشان در برابر آسیب های عاطفی محافظت کنند.
  • آنها وظیفه دارند راهبردهایی صحیح در زمینه ی اخلاقی و انسانیت رابه فرزندانشان بیاموزند.

بدیهی است که به موارد بالا می توان موارد مهم دیگری نیز اضافه کرد، اما بی تردید پنج مسئولیت ذکر شده در بالا از الزامات اصلی والدین است. والدین سمی اغلب در رفع این نیازهای ضروری اولیه سست و نامسئول بوده اند. در بیشتر موارد، این گونه والدین خود نیز در زمینه ی افکار و عواطف دچار آسیب و اشکال هستند و اغلب نه تنها در زمان نیاز در کنار فرزندان خود نیستند، بلکه حتی انتظار دارند فرزندانشان از آنها مراقبت کنند. زمانی که پدر و مادری وظایف والدینی خود را به فرزندان خود تحميل کنند، نقش های خانوادگی در هم می ریزد و جابه جا می شود؛ یعنی کودکی که به دلیل بی کفایتی یا ناتوانی والدین عهده دار تأمین امنیت و تربیت خود یا به عبارتی والد خود شده است، کسی را ندارد تا از او بیاموزد، الگوبرداری کند یا در موارد لازم به او بیاویزد. کودک بدون داشتن الگوی والدینی مؤثر در زندگی اش، در زمانی که مرحله ی حساس رشد عاطفی و شکل گیری هویت خود است و درگیر طوفان های عدم احراز هویت و عدم اعتماد به نفس و سردرگمی می شود .

منبع : کتاب والدین سمی اثر سوزان فوروارد 

نظرات کاربران

ارسال نظر

کاربر گرامی:
برای ارسال نظر می بایست در سایت عضو باشید. ورود / عضویت